سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نیم نگاهی به نامه دوم سروش به آیت الله سبحانی (جمعه 87/3/10 ساعت 7:24 عصر)

بسم الله الرحمن الرحیم

نیم نگاهی به نامه دوم سروش به آیت الله سبحانی

ایشان پس از تقدیم درود و شادباش اردیبهشتی، از حضرت آیت الله سبحانی گله می کنند که چرا از ایشان دفاع نمی کنند و از جفاهایی که بر او و امثال او رفته می نالد.  

«...از من بگذرید، آن مرجع یگانه "آن قطب زمان دیده ور / کز ثباتش کوه گردد خیره سر" مگر چه کرده بود که به آن صاعقه عذاب گرفتار آمد و چرا شما و دیگر مراجع سرها در گلیم کشیدید و در کنج خاموشی خزیدید و اعتراضی آشکار نکردید؟ »

سپس لب به اهانت می گشاید و به فقهای بزرگ که عمری را در مجاهدت و تلاش برای اعتلای مذهب جعفری به کار برده اند اهانت هایی را نسبت می دهد و از مطرودان امام خمینی و انقلاب به بزرگی و عظمت یاد می کند.

خلاصه نظریه ایشان:

ایشان قائلند که الفاظ و عبارات قرآن کریم از خود پیامبر است و ایشان تنها معنا را از وحی گرفته اند و  وحی به پیامبر را تشبیه به وحی به زنبور کرده اند که زنبور پس از وحی به دنبال گلها می رود و خود عسل فراهم می کند و گفته اند پیامبر مانند طوطی نیست که همه چیز را تقلید بکند بلکه خود هم در وحی اثر گذار بوده است. 

برای بیان برخی از اشکالات این نظریه نکاتی از این نامه را مورد بررسی قرار می دهیم:

1. وی که تحصیل کرده و متأثر از افکارغربی است با در آوردن ادای روشنفکران غربی  و تشبیه اسلام به مسیحیت و علمای اسلام به کشیشان سعی دارد که همان نقدها و مباحثی را که در مورد انجیل و تورات نموده اند، آنها را در مورد قرآن و اسلام مطرح نماید.
2.  می گوید : « من ایمان خود را از عارفان گرفته ام نه از فقیهان...»

از فقها فروعات دین را می گیرند نه ایمان را . ایمان تصدیق و التزام درونی است و تقلیدی نیست.

3. ایشان بزرگان را مروجان خشونت می داند و می گوید:

«.... به فکر جوانانی باشید که دین شان را از دست شما می گیرند و به تشویق و تبلیغ شما دل در گرو آئین محمدی می نهند و ناگهان و نامنتظرانه چشم می گشایند و بوی خون و خشونت از دهان معلمانشان می شنوند و ناچار "چو بید بر سر ایمان خویش می لرزند».
 در جواب ایشان می گوییم: همچنانکه آیت الله مصباح یزدی و دیگران
فرموده اند هر خشونتی ناپسند نیست ما خشونت مقدس هم داریم  و چه بسا اگر اینها نبود اسلام باقی نمی ماند آیا جریان قیام امام حسین به ظاهر خشونت نبود؟!
4. وی سپس با تشبیه وحی به پدیده هایی چون مرگ و باران  سعی دارد نظریه خود را به کرسی بنشاند و می گوید :

« بارها در قرآن آمده است که خداوند خود جانها را می ستاند، یا فرشته مرگ، قبض ارواح می کند، یا فرشتگان جان مردم را می گیرند، با اینهمه، تحلیل طبیعی و مادی مرگ با جان ستانی خداوند و ملک الموت هیچ منافاتی ندارد ... چرا تبیین طبیعی و مادی وحی و کلام خدا و برجسته کردن نقش پیامبر در آن نسبت آنرا با خداوند منتقطع کند و سخن گفتن خدا و نزول وحی را بی معنا سازد؟ مگر هر چه در طبیعت رخ می دهد عللی طبیعی ندارد، پس چرا وحی نازل بر پیامبر از این قاعده مستثنا باشد و بی واسطه طبیعت، به ماوراء طبیعت مستند گردد؟
جواب: این تشبیه صحیحی نیست، در مورد باران و برخی دیگر از امور برخی علل مادی وجود دارد که در طول علل  غیر مادی است اما وحی این چنین نیست،  وحی امری غیر تجربی است و به تور تجربه نمی افتد تا بتوان برای آن تبیینی مادی داشت، مگر سروشی از وحی بر شما نازل شده که می خواهید آن را تبیین مادی نمایید!

علاوه بر اینها تبیین مادی شما از وحی مخالف بیان قرآن است که می فرماید در رساندن وحی گاهی فرشته ای واسطه در هست و گاهی وحی بلا واسطه است در صورتی که با بیان شما اصلا فرشته ای در کار نیست!

5. ایشان با استشهاد آوردن از اشعار مولوی سعی دارد اشکالات ناقدان را جواب گوید و در جواب این اشکال که اگر الفاظ قرآن از خود پیامبر است چرا در آن عبارتی آمده که پیامبر را مورد خطاب قرار داده است، می گوید:

« مولوی پس از سرودن دفتر اول مثنوی، دو سال به انتظار نشست تا دوباره طبعش بجوشد و شعر و حکمت از آن روانه شود. آب طبع را تیره و سخن را "خاک آمیز" یافت و برای "صاف و خوش شدن" آن، صبر کردن را ضروری شمرد.»
جواب: تمام استدلال ایشان بر تشبیهات ناروایی است که نموده اند ، گاه قرآن را به اشعار مولانا و ... و گاه وحی را تشبیه به وحی به زنبور عسل و ... نموده اند و گفته اند:

« قرآن کتاب خدا بود. همچنان که زنبوررا خدا آفرید و عسل را زنبور. و عسل فراورده وحی بود».

 این چه تشبیهات ناروایی است که بیان می کنید شما امور غیر مادی را به مادی تشبیه می کنید و با صرف این تشبیه می خواهید مطلب خود را به کرسی بنشانید.

آیا وحی به زنبور با وحی به پیامبر همانند هستند؟! آیا قرآن با اشعار مولوی همانند هستند؟!

 6. وی در مورد اعجاز قرآن می گوید:

 «آنچه معجزه بود شخصیت او بود و کتاب، به تبع او، معجزه شد. شاید اگر این کتاب را، افلاطون مردی عرضه می کرد، معجزه نبود».

آیا خود قرآن به خودی خود اعجازی ندارد ؟! اگر اعجازی ندارد پس چرا قرآن کریم خود معارضان را به مبارزه و تحدی دعوت می کند! آیا تمام اعجاز قرآن تنها در این است که پیامبر آورنده آن است؟!!!

7. ایشان  قائلند که اگر ما بگوییم پیامبر دخالتی در الفاظ و عبارت قرآن نکرده شأن ایشان را پایین آورده ایم، باید بگوییم پیامبر هم بالاخره کاری کرده و الفاظ از خود ایشان است، آنگاه حق ایشان را ادا کرده ایم:

 « زنبور در این عسل سازی موضوعیت و مدخلیت تام دارد، نه اینکه عسل را از یکسو در او بریزند تا از سوی دیگر پس دهد. با اینهمه، انگبین شفابخش فراورده یی الهی است. و آیا این برای متفکران آیتی نیست که قرآن، بجای طوطی از زنبور سخن می گوید، و دومی نه اولی را نمودار وحی پذیری می داند؟ »

اگر ما بگوییم پیامبر عبارات عینا از وحی گرفته برای او کسر شأن می شود آیا عظمت پیامبر تنها در این خلاصه می شود که عبارات وحی را خود بسازد و گرنه (نعوذ بالله) مانند طوطی مقلد می شوند؟!!!

8. در مواردی ظاهر نصوص شرعیه مراد نیست و شواهد و قرائن قطعی معنایی دیگر برای آن بیان کرده اند ، اما به این معنا نیست که پس همه جا نصوص شرعی را تأویل ببریم و معنای مادی ای برای آن بیاوریم.

وی می گوید: « قرآن به روشنی می گوید فرشتگان دو بال و سه بال و چهار بال دارند، اما طباطبایی می گوید این ممکن نیست و ....»

بالفرض در این مورد با وجود قرائن قطعی معنای دیگری برای بال فرشتگان بیارویم به این معنا نیست که پس کل قرآن و وحی را هم تأویل ببریم، بللکه ملاک این است که اگر ظاهر نصوص با اصول قطعی دین و عقل قطعی مخالف بود معنای دیگری برای آن بیاوریم.

9. او می گوید: « هیچ یک از فیلسوفان اسلامی، از فارابی گرفته تا بوعلی و خواجه نصیر و صدرالدین شیرازی، ورود وحی بر پیامبر را بدون وساطت قوه خیال، ممکن ندانسته اند و اگر جبرئیلی بوده، او هم در قوه خیال نزد پیامبر مصور و حاضر می شده، یعنی باز هم خلاقیت قوه خیال بود که در را به روی جبرئیل می گشود و به او صورت و صفت می بخشید».

ایشان بین خیال در اصطلاح فلاسفه و خیال در اصطلاح عام آن خلط کرده اند، خیال در اصطلاح فلاسفه به معنای مرتبه ای از عقل است، نه به معنای امر موهوم و غیر واقعی.

9.  وی می گوید : « اسلام را در همین رنگارنگی اش باید دید. اسلام فقط آن نیست که امروز حوزه های شیعی ایران یا حوزه های وهابی عربستان می آموزند. اسلام مجموعه درکها و تفسیرهایی است که تاکنون از اسلام شده است (مسیحیت هم، یهودیت هم، مارکسیسم هم ...).
طبق این بیان خودشان که اسلام رنگارنگ است ( که حرف نادرستی است و موافق مذهب خودشان است)، نباید فقها و مخالفانش را تخطئه نمایند و به آنها اتهاماتی را روا بدارد؛ زیرا آنها هم رنگی از اسلام اند و به آنها اتهامات بی روا بزنند؛ بنابراین همه درست می گویند و اجتماع نقیضین هم صحیح است!!!





ایجاد روحیه نوآوری و شکوفایی (جمعه 87/2/27 ساعت 5:38 عصر)

بسم الله الرحمن الرحیم

امسال باید فضای نوآوری، کشور را فرا بگیرد و همه مسئولان خود را موظف بدانند با بهره گیری از امکانات مادی و معنوی، کارهای نو و ابتکاری و راه های میان بر را در سایه مدیریت صحیح، تدبیر درست و حکمت در فعالیت کشور وارد کنند تا کام مردم از ثمره این تلاش شیرین شود.

این جملات را رهبر انقلاب در ابتدای سال جدید در تشریح علت نامگذاری سال 1387 به عنوان سال نوآوری و شکوفایی، به نوآوری بزرگ بیان فرمودند. 

این نام گذاری نقطه عطفی در حرکت کشور به سمت نوآوری و شکوفایی  است، در صورتی که به نوآوری و شکوفایی بالاترازیک شعار نگاه کرد و آن را دستورالعملی برای توسعه و سازندگی درکشور نگریسته شود و تنها به گرفتن سمینارها و کنفرانس ها بسنده نکنیم .

ظرفیت جامعه ما به گونه ای است که در همه عرصه ها زمینه شکوفایی و نوآوری دارد به شرطی همه ما مخصوصا مسئولان با برنامه ریزی صحیح و دلسوزانه در جهت رشد و تعالی کشور اسلامی مان قدم برداریم و کاستی ها، گذشته خود را جبران نماییم و با همدلی هر چه بیشتر به پیام پدرانه رهبر عزیزمان پاسخ مثبت دهیم و بر عظمت و اقتدار کشورمان بیفزاییم.

به نظر می رسد برای تحقق شعار شکوفایی و نو آوری در جامعه باید ابتدا روحیه نوآوری و شکوفایی در افراد جامعه احیا شود و برای رشد روحیه نوآوری در افراد ذکر چند نکته مفید است:

1.      داشتن انگیزه الهی در هر فعالیت و تلاشی

2.      بازنگری در توانایی ها و استعدادهای شخصی خودمان

3.      استفاده نمودن از تمام استعداد و توانایی

4.      پیدا کردن راه های کوتاه تر و میان برها

5.      تقویت روحیه نقد پذیری و نقادی

6.      تقویت روحیه اتحاد و همبستگی

7.      مشورت کردن با متخصصان

 در سال 87 باید در میدان های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و بین المللی و مبارزه با استکبار از حالت پدافندی باید به حالت آفندی در بیاییم و برای رسیدن به این مقصود باید روحیه نوآوری در فضای کشور حاکم باشد و در همه عرصه ها و زمینه ها خصوصا در عرصه مراکز مختلف آموزشی کشور که بیشترین قشر جوان و نوجوان را در اختیار دارند، اعم از دانشگاه ها، حوزه های علمیه، آموزش و پرورش و ... تحولی پیش آید به گونه ای که از این همه انرژی و استعداد در سازندگی کشور استفاده شود و به جوانان اعتماد کنیم و در عرصه های مختلف به آنها فرصت دهیم تا توان و استعداد خود را نشان دهند. 

 

 





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 0 بازدید
    بازدید دیروز: 0
    کل بازدیدها: 1289 بازدید
  • درباره من
  • اشتراک در خبرنامه
  •